آتوساآتوسا، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

مادرانگی های من

دنیای شیرین آتوسا

با دخترکمان رفتیم کاخ نیاوران  که به خیال خودمان برگی از تاریخ را مرور کنیم.. آتوسا:" این جا کجاست مادر؟" من:" اینجا کاخ شاهه" آتوسا:" کاخ چیه؟" من با حسی بی نظیر سرشار از اطلاعات تاریخی:" کاخ ،خونه شاهها بوده. شاه ها ادمهای خیلی بزرگی بودن" آتوسا:" آهان...مثلا دایناسورها!!!"   رفته ایم خانه یکی از اقوام که به تازگی با هم نسبت فامیلی پیدا کرده ایم.فامیل جدیدمان دختری دارد 8 ساله که آتوسا در اتاق با ایشان سرگرم بازی بودند. پگاه:" ماماااااااااااااااااااااان" من:" چی شده پگاه جان؟" پگاه:" آتوسا تو دفترم نقاشی میکشه" من:" آتوسا جان ، دخترم توی دفتر پگاه نقاشی نکش" آتوسا:" آخه مادر من خیلی کوچیکم...هیچی نمیفهمم!!!"...
26 آبان 1392

بازگشت به خانه

به خیال خودمان بعد از غیبت کبر ی چند تایی پست گذاشته ایم ولی حالا که بعد از غیبت صغری برگشتیم دیدیم که زهی خیال باطل!!! جدا پستهای نازنین ما کجا ناپدید شده اند؟؟؟  خلاصه که ما برگشتیم بعد از کلیییییی کار و مشغله. خدا را شکر  که هنوز زنده ایم و میتوانیم برگردیم و بنویسیم و یادداشت کینیم و بخوریم مغز شما دوستان را با  این چرندیتمان :)
26 آبان 1392
1